Prologue
"وقتشه، برید بیرون، ازتون انتظار دارم وقتی برگشتید پول خوبی همراهتون باشه" دز بچه ها رو مرخص کرد و اون ها مطیعانه سر تکون دادند و سریع از دفتر بیرون رفتند.
"از دزدی کردن خسته شدم" نایل رو به لیام زمزمه کرد، کسی که غمگین آه کشید و با سر حرفش رو تایید کرد، "منم همینطور، اما چاره دیگه ای نداریم، داریم؟"
" میتونیم دوباره به اداره پلیس بریم" نایل پیشنهاد داد و وقتی از خونه بیرون اومدن دست توماس رو گرفت و لیام هم دست الکس و میا رو گرفت.
لیام سریع سرش رو تکون داد "نه، حرفشم نزن، دیدی که دفعه قبل وقتی پلیس ها رفتن چیکار کرد"
" اما من از اینجوری زندگی کردن خسته شدم"نایل ناله کرد و لیام سرش رو تکون داد. "منم همینطور، ولی ما باید صبر کنیم تا هجده سالمون بشه تا بتونیم به پلیس گزارش بدیم و شکایت کنیم"
"گفتن به هری جزو برناممون نیست؟"
" نه، امکان نداره، دز هممون رو میکشه حتی اگر بخوایم این راه رو امتحان کنیم."
نایل با ناراحتی آه کشید و به سمت دیگه ای نگاه کرد، سینه لیام با دیدن ناراحتی دوستش فشرده شد.
" متاسفم، اما این حقیقته، ما هیچ کمکی نداریم"
***
نتونستم تحمل کنم و این یکی رو هم استارت زدم😁😂
بوسم کنید انرژی بگیرم🥰
یه اکانت بک آپ هم زدم محض اطمینان و اینا دوست داشتید فالو کنید که اگر مشکلی پیش اومد من رو گم نکنید:)
Aidalarry
بوس بهتون💋
All The Love.
_A
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top