/35/
***گیتار بالایی گیتار مورد علاقه ی من از گیتارای جک عه jack barakat of all time low***
**البته اینجار گیتار ابل هم هست هارهار**
"give a little time to me-"
"چی میخونی؟"
لیسا پرید تو اتاق و داد کشید. الکس گیتار رو پرت کرد و بی اختیار داد کشید. لیسا زد زیر خنده...بزودی الکس دستشو گذاشته بود روی قلبش و لیسا داشت از خنده زمینو گاز میزد
"خداااااااایییییی من خیلی باحال بود، خیلی خنده دار بود آی، آی شکمم"
لیسا نفس بریده و بین خنده هاش با جیغ گفت و الکس به دیوونگی خواهرش خندید
"دیوانه"
"آره...میدونم، خب. داشتی چی میخوندی؟"
"داشتم یکی از آهنگای اد شیران رو میخوندم، ولی الان که اومدی، خوب شد. میتونی چوردای این آهنگو بهم یاد بدی؟ آخه یه جوریه!"
الکس پرسید و لیسا سرشو تکون داد. بعد اینکه الکس آهنگ رو پلی کرد، لیسا گفت بهتره با پیانو بزنه
"بوووویییییی، ملانی مارتینز گوش میدی؟ ابل دوستش داره، میگه 'اورجینال' عه. ولی به نظر من توئنی وان پایلتس هم اورجیناله، مایکل جکسون و تروی سیوان و-"
"نفس بکشششش"
الکس گفت و لیسا با چشمای گرد بهش نگاه کرد، بعد انگار که تازه یادش اومده باشه نفسش رو حبس کرده کلی هوا به ریه هاش فرستاد و سرفه کرد، وقتی آروم شد، سکسکه کرد
"برو-هیک- از لوک بپرس-هیک-"
الکس خندید و گیتار و لپ تاپش رو برداشت، لپ تاپش رو گذاشت روی گیتار رو برشون داشت. لیسا خندید و رفت تو آشپزخونه یه کاری کنه سکسکه هاش بند بیان.
***
ابل نقاشیش رو تموم کرد. البته اون روی بوم نقاشی نمیکشید، داشت روی دستش نقاشی میکشید (کاری که من دیروز داشتم انجام میدادم هار) چون با آبرنگ بود و آبرنگ نسبت به رنگای دیگه که با آب استفاده میشن زود خشک میشه، روی پوست ابل خشک شد
احساس یه تمساح رو داشت
گرررررر
به افکار احمقانه ش خندید و وقتی هری برای شام صداش کرد رفت پایین. هری داشت میز رو میچید و لویی داشت پاکتای غذا رو روی میز میذاشت
"چاینیز"
ابل ناله کرد
"چاینیز. حالا دستاتو بشور و بیا تا نودلت سرد نشده"
"دستمو نمیتونم بشورم آخه"
ابل دوباره ناله کرد. هری دست پسرشو توی دست خودش گرفت و با دیدن نقاشی یه پروانه ی رنگین کمونی لبخند زد. روی دست ابل رو بوسید و گفت مشکلی نیست، سعی بکنه دستشو به غذا نزنه
"آووو دستتو ببینم!"
ابل کمی سرخ شد و روی دستش رو به ددی لوییش نشون داد
"واو پسر، تو خیلی معرکه ای، میدونستی؟"
***
"واو پسر تو خیلی معرکه ای، میدونستی؟"
"دیشب پدرم بهم گفت، بله."
ابل با صراحت جواب داد و کارلا غش غش خندید. اونا خونه ی هربرت بودن برای تمرین
"من میخوام یه کار جدید کنیم، میخوام یکی از آهنگای لانا دل ری رو کاور کنیم، ولی از نوع پانک راکش رو"
کارلا توضیح داد. پسرا سرشونو تکون دادن
"خب...کدوم آهنگشو؟"
"نمیدونم، راید، سامرتایم سدنس، اولتراسوند...یکیشو انتخاب کنیم که بتونیم تبدیلش کنیم به پانک راک"
کارلا یکی یکی شمرد...اونا گفتن برای امروز کافیه و بهتره آخرهفته بیشتر روش تمرین کنن. هرکدوم قرار شد یه آهنگ از آهنگای لانا دل ری رو انتخاب کنن و نوت هاش رو درست کنن. ابل فکر کرد میتونه از نایل یا اشتون کمک بگیره
ابل بیس-به-دوش به طرف خونه به راه افتاد که بوق یه ماشین رو شنید. توجهی نکرد و به راهش ادامه داد
"ابل، هی، ابل!"
ابل برگشت و جاش رو دید. چشماشو تو حدقه چرخوند ولی ایستاد. جاش از ماشین پیاده شد و جلوی ابل ایستاد
"من...میتونم برسونمت خونه. لازم نیست پیاده بری"
"ترجیح میدم پیاده برم تا سوار ماشین یه پرورت بشم"
"هی هی هی! آروم تر! من که کاری نکردم! من عذرخواهی هم کردم، مشکل از توئه"
جاش با پوزخند گفت. ابل اخم کرد
"مشکل از منه؟ من چه مشکلی دارم مثلا؟"
"تو زیادی هاتی!"
جاش با خنده گفت و ابل سرشو تکون داد. اون به راهش ادامه داد
"هی! داشتم شوخی میکردم، اینو به عنوان یه تعریف دوستانه قبول کن. من دیگه نمیخوام به فاکت بدم، ما تو یه بندیم"
جاش آرنج ابل رو گرفت و ابل به چشماش نگاه کرد. داشت راست میگفت، ولی چی باعث شده عوض شه؟
"من اصلا گی نیستم!"
جاش خندید. ابل اخم کرد
"ابل عزیز، همه که دور و برت گی نیستن. دوست دختر من باهام به هم زده بود و من دنبال یکی میگشتم که خواسته هام رو برام برطرف کنه، چه از لحاظ محبت چه از لحاظ جنسی"
جاش توضیح داد. ابل چپ بهش نگاه کرد
"از بین ایییین همه پسر تو مدرسه حتما باید به من گیر میدادی؟ میرفتی دنبال یه دختر!"
"من از دخترا زیاد ضربه دیدم، پس میترسیدم"
"احمقانه ست!"
"احمقانه ست. الان میخوای برسونمت خونه یا نه؟"
جاش دوباره از ابل دعوت کرد تا سوار ماشینش بشه. ابل به دور و بر نگاه کرد
"مطمئن باشم که..."
"مطمئن باش!"
جاش دستش رو دراز کرد و ابل پسش زد. اون سوار ماشین شد و پشت سرش جاش درحالی که میخندید سوار شد. بین راه هیچکدوم حرفی نزدن و ابل از این بابت خوشحال بود. کمی بعد، جاش جلوی دری که ابل نشون داد ایستاد
"آممم...ممنون"
ابل زمزمه کرد. جاش که دید ابل هنوزم باهاش احساس راحتی نمیکنه، دستش رو برد جلو
"قسم میخورم استریتم و دیگه نمیخوام باهات هیچ رابطه ای جز رابطه ی برادری داشته باشم"
اون گفت. ابل به دستش نگاه کرد. جاش جدی بود
"برادری؟"
"برادری."
و ابل دست جاش رو گرفت. بعد جاش بهش قول پینکی داد که دیگه اذیتش نمیکنه. ابل لبخند زد و از ماشین پیاده شد. هری خونه بود. ابل سلام کوچولویی داد و رفت اتاقش. گیتارش رو گذاشت و لباساش رو عوض کرد، بعد رفت کنار هری نشست
"یه دوست میتونه مثل یه برادر باشه؟ یا حتی کسی که قبلا دشمنت بوده میتونه باهات پیمان برادری ببنده؟"
ابل بدون مقدمه پرسید. هری بهش نگاه کرد و ولیوم تی وی رو کم کرد. یه لبخند شیرین زد
"البته! هیچ میدونستی زین و مایکل اول از همدیگه خوششون نمیومد؟ الان میبینی که چقدر باهم دوستن، مثل دوتا برادرن"
هری مثال زد. ابل سرشو تکون داد...یه حسی بهش میگفت باید برای هری توضیح بده که چی شده و بعد میتونه کمک بگیره. پس ابل همه چیزایی که بین خودش و جاش افتاده بود رو تعریف کرد. حتی گفت که الکس بود که نجاتش داد و اونا اولین بوسه شون رو تو اون موقعیت داشتن
قیافه ی هری دیدنی بود
"خداااااااااااای من! پسرم چه زود بزرگ شد"
هری محکم ابل رو بغل کرد و ابل خندید
"البته که جاش میتونه برادر خوبی باشه! و الکس هم میتونه دوست پسر پرفکتت باشه"
***آو جاش گوگولی :q
امروز قسمت آخر "مجیک 1" رو آپ میکنم :)
مـ ـریـ ـلـ ـآ***
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top