/17/
"چرا کاستیوم نپوشیدی؟"
دن جیغ کشید. ابل زد روی پشونی خودش
"لباسای پرسی جکسونه، خب؟"
"آهق دن"
فیل نالید. اون هم لباس یه ربات اردک پوشیده بود
"اینا دیگه چه قیافه هاییه برا خودتون درست کردین؟"
"کرکترای فایو نایتس ات فردیز عه. من فردی فازبرم و فیل اون اردکه-"
"دن، اون مرغه!"
"حالا هرچی...همونه"
دن گفت(عکس بالا). ابل سرشو تکون داد و از اونا جدا شد تا الکس رو پیدا کنه. دن صداش کرد ولی ابل توجهی نکرد. اون بین جمعیت با لباسای عجیب و غریب به راه افتاد تا بلکه نشانه ای از الکس ببینه
"هی ببینین کی اینجاست!"
ابل صدای یه دختر رو شنید و زیر چراغای چرخون پارتی پرت شد روی زمین. اون "هیس" ی گفت و از جا بلند شد و کلارا و اون دوتا قلدر رو بهتر دید
"اوه خیلی ببخشید...ندیدمت!"
کلارا با لحن مسخره ای گفت و خندید. هربرت هم خندید ولی جاش فقط پوزخند زده بود. ابل بهشون توجه نکرد و با تنه زدن به کلارا ازشون دور شد. اونا در حدی نبودن که ابل بهشون جواب بده؛ ولی خب کلارا خیلی کینه ای بود
وقتی ابل احساس کرد یکی کوبوندش به دیوار، چشماشو از درد بست و نفسش رو حبس کرد. هربرت، خنده ی کوتاهی کرد
"تو خیلی هاتی"
اون زیر گوش ابل گفت و آژیر های خطر ابل به صدا دراومدن...میخواست دوباره -مثل همیشه- یکی بیاد و نجاتش بده. ولی کسی نبود. پس...وقتشه خودت یه کاری کنی، خودتو نشون بده پسر! هربرت صورت ابل رو توی چنگش گرفت و میخواست ببوستش که ابل با یه حرکت، با زانوش محکم زد به وسط پاهای هربرت، اوفففف جای حساس اییییی >_<
هربرت از درد خم شد و زیر شکمش رو گرفت. ابل زود دوید...وقتی داشت میدوید و به پشتش نگاه میکرد خورد به یه نفر. داشت می افتاد ولی اون یه نفر دستاشو دور ابل انداخت و اونو به خودش چسبوند...ابل که نفس نفس میزد به پسر نگاه کرد. اون پسر کاستیوم بت من رو پوشیده بود و یه لبخند آروم روی لباش داشت...ابل فهمید اونا بین جمعیتین که تو دَنس فلور بودن...بت من، ابل رو وادار کرد تا باهاش برقصه. ابل واقعا از رقصیدن خوشش نمیومد ولی چیزی که بت من میخواست مهمتر بود. بعد دوتا موزیک، نوبت موزیک تانگو بود...
وقتی ریتم آروم و داغ توی سالن پیچید چند نفر تشویق کردن و جیغ کشیدن و بزودی همه داشتن با پارتنرشون میرقصیدن. چشمای آبی ابل که زیر نور های رقصان به هر رنگی با هاله ی آبی درمیومدن، توی چشمای سبز مانند اون پسر حل شدن...ابل نمیدونست چرا ولی دستای بت من که دورش بودن احساس درستی میداد. ابل واقعا نمیتونست کامل صورت پسر رو ببینه چون هر بت من یه ماسک هم داره
وقتی همه داشتن میرقصیدن، بت من دست ابل رو گرفت و با خودش کشید. ابل دنبال پسر دوید...اونا به ایوان بزرگ رسیدن. جایی که هیچ کس تقریبا نمیومد. ابل کمی ترسید. بت من ابل رو به خودش چسبوند و سرش رو نزدیک تر کرد...میخواست ابل رو ببوسه که ابل ماسک رو کنار زد
"الکس!"
ابل بهت زده الکس رو دید که سرش رو پایین انداخت...الکس...اون...اون میخواست که آممم...ابل رو ببوسه؟ پس؛ اگه این چیزیهکه الکس میخواد، ابل هم میخوادش
پس پسر قد کوتاه تر، بت من که الان تبدیل به الکس شده بود رو کمی پایینتر کشید و لباش رو روی لبای الکس گذاشت...بوسه ی نرمشون اونقدر آرامش بخش بود که هیچکدوم نمیخواستن تموم بشه...چشمای هر دو به خاطر احساس گرم لذت بسته شد. دستای الکس سر ابل رو گرفتن و صورتش رو کاپ کردن
وقتی از هم جدا شدن، اشکی از چشم الکس افتاد
"من...من متاسفم ابی...من...ببخشید"
الکس گفت و ابل رو هُل داد تا بتونه به سمت سالن بدوئه. ابل که گیج شده بود ناگهان به خودش اومد و دنبال الکس دوید ولی هیچ جا نتونست بت من بدون ماسک رو پیدا کنه...
مگه این چه اشکالی داشت؟ این که الکس و ابل باهم قرار بذارن؟ ابل...اون احساس میکرد ابل رو یه جور دیگه دوست داره...نه اون طوری که دوستا به هم علاقه دارن؛ البته ابل همه ی اینارو تو چند دقیقه نفهمید...اون از همون اولش هم میدونست الکس فرق میکنه
ولی حتما الکس نمیخواد...
ابل، نا امید برگشت تا دن و فیل رو پیدا کنه یا حداقل آنا و لیسا رو ولی با دیدن بوسه آنا و لیسا منصرف شد. اون به بیرون از سالن رفت و توی خیابون ایستاد...کسی نبود
هیچ کس.
این هم خطرناک بود هم ترسناک. ابل فکر کرد بهتره یه گوشه که تاریکتره و پنهان پیدا کنه و همونجا بشینه...دریغ از اینکه کمی فکرشو به کار بندازه...
دن و فیل داشتن دنبال ابل میگشتن
"اون خیلی دردسرسازه خدای من مثل یه بچه ی پنج ساله ست!"
دن با صدای نازکش گفت و فیل فقط با چشمای آبی گردش بهش نگاه کرد. دن موهاشو کشید
"من دارم دیوونه میشم! یعنی کجاست؟"
"تو چرا اینهمه نگرانشی اون که بچه نیست!"
فیل با لحن همیشه آروم و صدای بمش گفت. دن یه نگاه چپ بهش انداخت
"باشه خیلی خب"
***تمام مدت کاستیوم بت من و رابین لشتون و کاستیوم لیوم تو ذهنم بود لامصب
اگه فایو نایتس ات فرِدیز رو ندید یا بازی نکردید، زندگیتون بهشته >_<
مـ ـریـ ـلـ ـآ***
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top