3
"اَچو!"
"عافیت باشه. خب این خیلیم بد نبود. بود؟"
"فکر نکنم. فقط چون تو دستمو نگه داشته بودی"
سکوت
"تو سرخ شدی، هرولد؟"
"چی؟ نه."
"هاه. مطمئنا. به هر حال تو هنوز هم دستمو نگه داشتی."
"اوه، ام متاسفم. میخوای که من––"
"نه نه! منظورم اینه که، من واقعا مشکلی ندارم... "
" آم–خب.باشه"
سکوت
"اَچو!"
"عافیت باشه "
*****
یه بوک دیگه هم پابلیش کردم. Pretty Alpha اسمشه. لطفا اون یکی بچمم حمایت کنید ♡ بوس بهتون💋
All The Love.
_A
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top