2
"اَچو!ه...هی؟ام...؟"
"عافیت باشه، و من هریم."
"آره. هری. من ام، یجورایی میترسم از... از...––"
"از چی؟"
"اَچو! آم، من-من از لحظه بلند شدن هواپیما میترسم."
"اوه. خب میخوای من––"
"اَچو!"
"عافیت باشه"
"ببخشید، چی داشتی میگفتی؟ "
" میخوای دستتو نگه دارم؟"
" آم... این اشکالی نداره؟"
" مشکلی نیست... اسمت؟ "
" لویی"
" لویی، از جوری که روی زبونم میچرخه خوشم میاد"
" مطمئنا خوشت م... میاد... اَچو!"
" عافیت باشه "
****
بابت تمام ووت ها و ریدینگ لیست ها و کامنت هاتون ممنونم عزیزای دلم ♡
مرسی که اینقدر مهربونین:) ♡
All The Love.
_A
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top