12
"اَ-اَچو!"
"عافیت باشه لو"
"هواپیما تا ده دقیقه دیگه فرود میاد"
"آه، بالاخره گذشت"
"من...منظورت چیه هری؟"
"ام... ما بالاخره فرود میایم."
"ا... اوه. باشه."
سکوت
"اوه-لو، لاو، من واقعا منظورم اون نبود––"
"اشکالی نداره هز-هری. این مشکلی نداره اگر که از وقت گذروندن با من لذت نبردی... "
" نه، بیب، معلومه که لذت بردم. من عاشق اینم که با تو وقت بگذرونم. "
" اَچو! فاک! این تموم نمیشه! "
" عافیت باشه. یه دستمال می––"
"اَچو!یه کاری بکن ه-هز! اَچو! اَچو"
" سه بار عافیت باشه. عطسه هات تموم شدن*؟ "
(منظورش توی اون لحظه اس)
" ام-فکر کنم- اَچو! آه، هز، کاری کن تموم ب-ب-اَچو! اَ- اَ––"
سکوت
سکوت
سکوت
(یه پسر مسافر)" نگاه کن! اون مردا دارن همدیگه رو میبوسن! "
سکوت
" من-اه-ام... متاسفم در موردش. نمیدونم یهو چی شد. "
" وقتی سرخ میشی، خوشگل میشی هرولد"
"مرسی، من..."
"چی؟"
" اوه خدا... "
" چی شده هز؟! "
سکوت
" اَچو! "
" هاهاها هری تو عطسه کردی!"
"فاک–اَچو!"
"هه هه. عافیت باشه "
_____
*خب اون جمله ای که ستاره زدم کنارش توی نسخه اصلی داستان معنای عجیبی داشت.از چند نفرم پرسیدم، خیلی سعی کردن کمک کنن واقعا اما بازم معنیش عجیب میشد و مفهوم نداشت. پس از نویسنده پرسیدم و اون هم بهم گفت که معنای کلی جمله همینی میشه که نوشتم. خلاصه که آره... :)
****
بالاخره بوسیدن همو😭💚💙
فن گرلی کنید خاله ببینه😍😂
فقط یه پارت دیگه مونده و بعد با Twitter boy همچنان در خدمتم و همزمان میریم سراغ pretty alpha و بعد از اون little cub آپ میشه😇
فف پیشنهادی انگلیسی هم اگه دارید بگید برم بخونم یا برام بفرستید لطفا❤️
بوس بهتون💋
All The Love.
_A
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top