part seventeen
الان چند روزی میشه که از اون ماجرا گذشته. لویی زیاد با هری برخورد نداشته. هری اغلب تو اتاق کارش خوابش میبره و غذا رو همونجا سرو میکنه.
"لویی بیا پایین" تیلور از پشت در داد میزنه و لویی از افکارش میاد بیرون.
سویشرت شو تنش میکنه و به طرف طبقه ی پایین میدوه.
میتونست صدای هری که با نایل حرف میزد و بشنوه. اون یه نفس عمیق میکشه.
"لویی فیلمی که بهت گفتم شروع شده. زود باش پسر" نایل گفت و با دست به لویی اشاره کرد که رو مبل بشینه. اون جا رو بین خودش و هری برای نشستن باز کرد.
لویی سعی کرد به هری توجهی نکنه و کنارش نشست. اون تمام حواسش به موبایلش بود و مرتب به یکی پیام میداد. هری داشت بهش بی توجهی میکرد. این چیزیه که لویی ازش متنفره.
"بابا اینو برام باز کن" سیندی از پشت لویی اومد و یه بسته چیپس و رو پاهای اون گذاشت.
"اه نه عزیزم. تو نمیتونی اینو بخوری"
لویی با لبخند گفت.
"اه بی خیال لویی." نایل تمام حواسش به تلویزیون بود. اون دستشو دراز کرد."سیندی بده من بازش کنم"
"نه" لویی با خشونت گفت و چیپس و از روی پاهاش برداشت و نذاشت دست سیندی بهش برسه.
"باب-" چشماش داشتن خیسی اشک رو میریختن.
"نه سیندی تو نمیتونی این و بخوری. اصلا کدوم احمقی اینو بهت داده" لویی اخم کرد ولی ضربان قلبش بیشتر شد وقتی یه چیز سرد و رو دستش احساس کرد.
هری چیپس و از دست اون گرفت و بدون هیچ حرفی بازش کرد.
"چیکار میکنی" لویی زمزمه کرد
"بیا" هری آروم چیپس سمت سیندی گرفت و با همون حالت خشک به سیندی داد.
"اون نمیتونه بخوره-"
"اون هفت سالشه" هری بالاخره نگاهشو سمت لویی برد.
"من خودم میدونم دخترم چند سالشه." لویی با عصبانیت گفت
"م-" هری میخواست جوابشو بده
"من نمیخورم خواهش میکنم اَری دیگه بابامو دعوا نکن" سیندی با حالت لطیفی گفت و هری حرفش و قورت داد.
"من نمیخوام" سیندی بسته رو به نایل داد و دوید سمت اتاقش.
"به خاطر خدا شما پدر اون دخترین" نایل با ابرو های تو هم رفته تلویزیون و خاموش کرد .اون کنترل و پرت کرد و زیر مبل انداخت.
لویی میتونست زمزمه های نایل و بشنوه که به اتاق سیندی میرفت.
اون از جاش بلند شد و بدون توجه به نگاه سنگین هری پشت کرد. زانو زد تا کنترل رو بگیره.
"لعنتی" اون وقتی دستش به کنترل نمی رسید گفت.
هری به پشت لویی نگاه کرد که چطور شلوارش پایین تر از حد معموله و فاک اون میتونه بالای باسنشو ببینه.
لویی از جاش بلند شد.نایل احمق اون کنترل و ته انداخته بود
یه نفس عمیق کشید و برگشت نیم رخ ایستاد. اون واقعا تو این وضعیت میخواد از هری بخواد که براش بگیره..
"نمیتونم بگیرمش-"
"تو لباس زیر نداری؟"
چشمای لویی گشاد شدن و سرشو برگردوند.
هری به باسنش زل زده.
"چی؟" لویی کاملا برگشت تا پشتش تو معرض دید اون نباشه.
چشمای هری از پایین به بالا میره و تو چشمای آبی لویی خیره میشه.
"گفتم چرا چیزی زیر اون شلوار لعنتیت نیست." هری ابرو هاشو بالا داد و از جاش بلند شد.
لویی لباس زیر نداشت. چون هری تقریبا همه ی لباساشو دور ریخته بود و لویی تو این مدت لباسای نایل و استفاده میکرد. ولی اون نمیتونه از باکسر نایل هم استفاده کنه.
"هیچ وقت به اونجام نگاه نکن" لویی آب دهنشو قورت داد و سعی کرد محکم باشه ولی نمیتونست جلوی قرمز شدن گونه هاشو بگیره.
هری جلوتر اومد و روبروی پاهای اون ایستاد. لویی میخواست بره عقب که دستای هری دورش حلقه شدن و نفس لویی تو سینش حبس شد.
وقتی اون حلقه ی سردشو رو پوست باسنش حس کرد داد زد.
"هی داری چه غل-" لویی حرفش ناتموم موند وقتی هری شلوار لویی رو مثل بچه ها بالا کشید و باعث شد لویی با سر تو سینه ی هری فرو بره.
"چرا.."هری لبه ی شلوار لویی رو محکم گرفت و بالاتر کشید تا جایی که لای پای لویی میتونست دوخت شلوار رو حس کنه "بهم نگفتی که نداری" هری در گوشش زمزمه کرد و لویی لرزید .
اون بدون هیچ حرف دیگه ای خم شد و کنترل و از زیر مبل بیرون اورد و تو دستای لویی گذاشت و ازش دور شد.
لویی به جلوش زل زده بود. هری چیکار کرد ؟
"تیلور من دارم میرم فک نکنم امشب بتونم بیام"
تیلور از آشپزخانه بیرون اومد و جواب داد.
"بله آقا-"
زنگ خونه به صدا در میاد و
کی ساعت 2 بعدازظهر باید بیاد. لویی با خودش فک کردو سرشو برگردوند.
اون میتونست از آیفون تصویر یه دختر رو ببینه.
تیلور طرف آیفون رفت و بعد از چند دقیقه لبش و گاز گرفت.
"قر-قربان کر-کریستین اینجاست"
"بهش بگو دارم میام پایین" هری سویچ شو برداشت و بدون اینکه به لویی نگاه کنه خارج شد.
"کریستین کیه؟" لویی سریع پرسید و به طرف تیلور رفت.
"دوست دختر سابقش" تیلور اهی کشید و برگشت سر کارش.
"چی- هی وایسا" لویی حس کرد داره داغ میشه. استرس نگرانی حسودی نمیدونست اسم این حس لعنتی چیه.
"بابایی"
لویی برگشت و دید که سیندی با عروسک تو دستش ایستاده و دستش تو دستای نایل قفل شده.
"اوه" لویی زانو زد و پیشونی دخترش و بوسید.
"من چیپس نمیخورم حالا میتونم تلویزیون نگاه کنم؟" سیندی با حالت معصومآنه پرسید.
"ا-البته عزیزم. کنترل و رو مبل گذاشتم"
سیندی دستاشو آزاد کرد طرف تلویزیون رفت.
"اون خیلی ناراحت بود ل-" نایل شروع کرد
"نایل کریست-" لویی مکث کرد.
چرا باید موضوع بودن کریستین با هری براش مهم باشه. اونا حتی با هم قرار نمیذارن.
"چیزی شده؟" نایل پرسید و دستشو رو شونه ی لویی گذاشت.
"اه نه ینی نه چیزی نیست."لویی گلوشو صاف کرد" من باید بیشتر به سیندی توجه کنم"
نایل سرشو به نشونه ی تایید تکون داد.
"همم درسته-"
"نایل درمورد دوست دختر هری بهم بگو" لویی نتونست تحمل کنه. اون ترسیده بود.
"کریستینا؟"
"اه اره فک کنم" لویی با لکنت حرف میزد و وقتی دید نایل رو صندلی کنار میز ناهارخوری نشست شروع کرد.
"من..من شنیده بودم که حا-حاملس"
"خب اره هست.." نایل سرشو پایین انداخت و لبشو تکون میداد.
"چی" لویی تقریبا شوکه شد.
"ولی هنوز معلوم نیست بچه مال هریه یا نه. وقتی هری فهمید کریستین با ویکی مشاور حقوقیش سکس داشته باهاش بهم زد. ولی چند روز بعد اون به اینجا اومد و برگه ای رو به هری نشون داد که ثابت میکرد اون حاملس"
نایل آروم حرف میزد و سیندی تمام حواسش به برنامه کودکی بود که داشت پخش میشد.
"خ-خب"
"هری بهش گفت باید صبر کنن. اون یه جورایی مطمئن بود که بچه مال اون نیست چون من هری رو میشناسم. اون بدون کاندوم داخل نمیشه" نایل بلند خندید و گذاشت تا صدای خندش همه جا رو پر کنه.
"نایل!" لویی سعی کرد خفش کنه
"نی نی آروم تر"
"باشه عزیزم متاسفم" نایل به سیندی گفت و دوباره جدی شد.
" ولی چرا در مورد اون میپرسی من خیلی وقته ندیدمش" نایل بلند شد
"هیچی فقط...فقط میخواستم بدونم" لویی به سیندی نگاه کرد"من برم از دلش در بیارم" اون بحث و عوض کرد سرشو تکون داد.
"بعدا میبینمت لو"
"اره امیدوارم"
نایل کتش و برداشت و از خونه رفت.
لویی کنار سیندی نشست و بهش لبخند زد.
"حالت خوبه بابا لویی؟"
"من خوبم عزیزم" لویی با صدای خش دار گفت و به صفحه تلویزیون خیره شد.
'هری اینکار رو نمیکنه اون میخواست ما دوباره با هم باشیم نه اون اینکار رو نمیکنه' لویی به خودش میگفت و دستاشو تو هم فشرده بود.
Vote comment ily
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top