2 ° 15. itscalledfaa
قبل اینکه شروع کنیم، من باید بگم به یه مریضی مبتلا شدم؛ بیماری "فکر کنم آپش کردم" درحالی که آپدیت نکردم ^_^ به هرحال؛
همونطور که میدونین، اسمش فا ست.
اولین مصاحبه ی فصل دوم با فاطمه شروع میشه چون، ۱. از معدود آدماییه که تو واتپد میتونم بهشون اعتماد کنم، و ۲. ما کمی شبیه همیم، نه یا نه؟
این اپیزود از وقتی شروع شد که یک عدد مریلای بی مسئولیت، یواشکی وارد دایرکت فا شد و با کلی خجالت [الکی] خواهش کرد تا اون اولین نویسنده ای باشه که باهاش مصاحبه ی اینجوری میکنه.
اینطور شد که این مصاحبه نزدیک دو هفته طول کشید؛ چون مریلا [؟ میشناسینش؟] تو گودال تاریکی که بهش میگه "افسردگی خفیف" افتاده بود و بالاخره یه کم تونست خودشو بیرون بکشه.
"دنیا که تموم نشده، اینم چیز جدیدی نیست، تازه بی تی اسم کامبک داره، پس لاو یور سلف و یه کمی هم عشق به کتابات بده."
◬ اصل مطلب ◬
° اولین سوال، اینه که چطوری با واتپد آشنا شدی؟
خب اول دبیرستان بودم. یه روز دوستم گفت یه اپی هست برای کتاب نوشتن و خوندن اسمش واتپده این شد که هر دوتامون اومدیم واتپد
༆
° خیلی برام آشناست این 😆
خب...سوال مهم تر اینه که اصلا چی باعث شد بخوای نوشته هاتو توی واتپد پابلیش کنی؟
اممم خب اولش سرگرمی بود و حس خوبیه که یکی نوشته هاتو بخونه. بعدش که یکم سرم شلوغ تر شده بود واتپد وسیله ای بود که نوشتنو رها نکنم.
༆
° ایده های کتابات از کجا اومدن؟ به نظر خیلی جالب و منحصر به فرد هستن
این نظر لطفته. ایده ها...باید بگم بیشتر تخیلات خودمن یا کنش و واکنش های آدمای اطرافم. بیشتر سعی میکنم چیزایی رو بنویسم که اطرافم میبینم چون اینطوری واقعی تره به نظرم.
༆
° درسته~
نویسنده ی مورد علاقت کیه؟ سوال تکراریه ولی خیلی برام جالبه بدونم
یکم اجحافه اگه یه سریا رو بگی بعد یه سریا رو نگی ولی خب اگه بخوام یه جوابی بدم میگم آلبر کامو و صادق هدایت.
و ویل دورانت البته
° واو 👌👌
[و اینجا مری به مدت سه روز روانه ی مسافرت کوتاه میشود و بی مسئولیتی شماره ی ۸۵۳۶۷۵۳ اتفاق می افتد]
༆
یک قرن و نیم بعد:
° سوال بعدی اینه که تو انتخاب کتاب برای خوندن، به چه چیزایی توجه میکنی؟
به این که تا چه حد از شخصیت هاش خوشم میاد و اینکه برداشت های نویسنده از مسائل تا چه اندازه جالبه.
به این که نویسنده ش کیه هم توجه میکنم ولی راستشو بخوای زیاد برام مهم نیست.
༆
° چه جالب~
وقتی داشتی "she'd lost her wings" رو مینوشتی فرد خاصی تو ذهنت بود غیر از کرکترا که تو شخصیت پردازی نقشها اثر داشتن؟
نه واقعا اینطور نبوده. خب she'd lost her wings اولین کتابی بود که پابلیش کردم و پر از ایراده و خیلی سطحی نوشته شده اما در مورد رومئو اینطوریه که چند نفر با هم ترکیب شدن و ساختنش.
° چه جالب 🤔 [نکته: به خاطر قاصله ی زمانی زیاد مریلای باهوش متوجه نشد دقیقا همین جواب رو قبلا داده بود و این باعث شد باهوش تر به نظر برسه! عالی!]
༆
° امروز یه نفر کامنت گذاشته بود، و نوشته بود که از نویسنده ها بپرسم اد شدن کتاب تو ریدینگ لیستا مهم تره یا ووت؟
برای من به شخصه مهمه که کتابمو بخونن و ازش یه تاثیری بگیرن. ووت کردن میتونه فقط لمس کردن اون ستاره باشه ریدینگ لیست هم ممکنه کتابای موکول به روز قیامت باشه.
° اون موکول به روز قیامت خیلی به جا بود خدایی 😂
😂
° درسته به نظر منم همین که چند نفر خوششون بیاد و بهت بگن و یا حتی تو کل روز به کتاب فکر کنن خودش خیلی لذت بخشه
اره واقعا هست
༆
° در آخر چون مثلا میخواستمکه این فصل به یه دردی بخوره، ازت میخوام یه چندتا یا حتی یه نکته مهم تو نویسندگی رو بگی
تو واتپد یا کلا؟
° کلا~
یکی اینکه سلیقه ی مخاطب رو ملاک اصلی کارشون قرار ندن.
و اینکه سعی کنن پیشرفت کنن و از کاری که میکنن لذت ببرن
° ممنون~
°•♡•°
و بعد خداحافظی فعلنی و کلی تشکر و خواهش میکنم میخواین اونارم کپی پیست کنم...؟ :/
نکته ی آموزنده ی این قسمت: گوش کردن به انتقاد درباره ی نوشته هامون میتونه سازنده باشه مگر اینکه طرف یه جوری هیتر باشه؛ اون موقع ززنین تو دهنش. من میگم. ^_^
*بعد نوشتن قسمت های آخر مریلا متوجه کمبود در نت میشود و وقتی چک میکند، میبیند به وای فای همسایه وصل شده ^______^ فاعک*
فصل جدید چطوره؟
مریلآ
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top