22

هری:احمق...میخای اینجوری بازی کنی؟!..چطور قرار بایه کوتوله مثل تو ما قهرمان بشیم؟

لویی:خفه شو..ترجیح میدم کوتوله باشم،تا یه نردبون با موهای فرفری...توخودخواهی واحمق اینجوری ما هیچ وقت نمیبریم..

صورت وبدن هامون در نزدیک ترین حالت بهم بود وداشتیم توصورت هم داد میزدیم.صورت هری قرمزواخماش به شدت توهم بود.تو اون لباس بسکتبال،با عرق ریزی که روی پوستش بود،پاهای خوش تراش وتتوهای سکسی اش..درتعجبم که چرا تا الان پاهاش سرشونم نیس وزیرم به فاک نمیره.

هری:انتخاب تو حماقت محض بود..به درد هیچ کاری نمیخوری.

اخم غلیظی کردم دیگه داشت عصبانی ام میکرد..دستشو کشیدم وبدون توجه به بقیه به سمت رختکن کشیدمش..فحش میداد وتقلا میکرد دستشو آزاد کنه.

هری:ولم کن..عوضی...داری کجا میری..به عیب هات کر بودن روهم اضافه کنم؟(با گفتن این حرفش فشار رو روی دستش بیشتر کردم)...لو..این درد داره..

پرتش کردم تورختکن ودروپشت سرم بستم.چسبوندمش به دیوار...یکی از پاهامو گذاشتم بین پاهاش وبا رونم به دیکش فشار آوردم..دستامو دور گردنش حلقه کردم وباخشونت کشیدمش پایین..لبامو گذاشتم رولباش وشروع به بوسیدنش کردم.

لب پایینشو گاز میگرفتم..وبلافاصله بعد ازگاز زدن لبشو لیس میزدم..دستامو از گردنش برداشتم وگذاشتم رو رون هاش ومحکم چلوندم،هری منظورمو فهمید وشروع به بوسیدنم کرد..هرلحظه مزه کردن بیشتر لباش باعث میشد آرومتر بشم واز عصبانیتم کم بشه.لبامو برداشتم واجازه دادم نفس بکشه.ولی صورتمو نزدیک صورتش نگه داشتم.

هری توچشام زل زده بود وچیزی نمیگفت..پسره کله شق چقدر خره اخه؟

دستامو بردم زیر لباسش وشروع کردم به نوازش کمر وپهلوهاش.

لویی:چطوره همینجا به فاکت بدم تا یکی از مزیت هامو بفهمی...یا با یه بلوجاب چطوری؟سکس تو رختکن وقتی همه اون بیرون منتظرن چقدر سکسی میتونه باشه؟

نفس های گرمم کنار گوشش،حرفای کثیف،سرانگشتام که روی بدنش بازی میکرد ونرمی رونام روی دیکش،باعث میشد الان هری نفس های بلند بکشه وچشمای سبزش خمار بشه.وبتونم سفتی دیکشو احساس کنم.

لویی:اوه..هری میدونی..من واقعا ناامید شدم از اینکه به درد هیچ کاری نمیخورم..خب دیگه کاری باهم نداریم..فعلا..

ازش جدا شدم چشمکی زدم ورفتم عقب.

نزدیک در بودم که حلقه شدن دستی رو دور ساق پام وبعد معلق بودن روهوا روحس کردم.

هری:تو..هیچ جا نمیری..تواین یه هفته به اندازه کافی متوجه نشدی که مال منی؟

منو انداخته بود روشونه اش وداشت به سمت دوش های سالن میرفت.

یه هفته از اون شب گذشته بود،منو رسوند خونه واز اون روز ما رسما دوست پسر همدیگه شدیم.تو این هفته کارهای زیادی کرده بودیم ومهم تر ازهمشون سعی کرده بودیم همو بشناسیم.

هری منو گذاشت روی زمین ودوش اب رو باز کرد...اب خیلی سرد بود وباعث شد بی اختیار هری رو بغل کنم وسرمو بذارم روسینه اش.

هری:ببخشید..من فقط خیلی عصبانی بودم..دوروزه که درست وحسابی ندیدمت..وخب واقعا دلتنگت بودم

لویی:منم..

هری:هی...تو خیلی بدجنسی..هم از زیر معذرت خواهی در رفتی هم از زیر جواب دلتنگیم..

سرمو گذاشتم بودم رو سینه هری،از گرمای بدنش روی صورت وسینه هام واز سردی اب روی پشتم لذت میبردم،این هفته،بارها وبارها هری رو بوسیده بودم..تو هر موقعیتی که پیش میومد،ساعت ها تو بغلش بودم،یا تو بغلم بود.تواین بهترین روزهام جاهای زیادی باهاش رفته بودم..ازرستوران وکافی شاپ هاگرفته تا جاهای رمانتیک.ازکنار هم بودن لذت میبردیم وخب ما واقعا بهم میومدیم!!

گاهی هری مثل یه پسر بچه لوس میشد،میومد توبغلم،بچگونه حرف میزد وبرای بدست آوردن بستنی یا یه بوسه پاهاشو روی زمین میزد..اونقدر کیوت میشد که فکر میکردی این از اول برای بات بودن،ساخته شده،وگاهی این برعکس بود،من بچه میشدم واون مرد من میشد،دوس داشتم خودمو توبغلش جمع کنم واون با صدای بمش برام حرف بزنه ونوازشم کنه..دلم میخاست از مرد بودنش لذت ببرم واونم با لطافت باهم رفتارکنه.فکر کنم همین رفتارهامون که باعث شده هیچ کس نتونه تشخیص بده کدوممون تاپیم،کدوم باتم.

هری حالا آروم دستاشو بین موهامو میکشید وسرمو میشست.از اینکارهاش لذت میبردم،از اینکه به خواسته ام احترام گذاشت وصبر کرد تا همدیگه رو بشناسیم وبعد رابطه امون رووارد یه مرحله جدید بکنیم.

اروم دستامو از دورش باز کرد وپیشونی ام رو بوسید.به سمت رختکن دوید ودوتا حوله برامون اورد.لباسامو سریع عوض کرد وحوله رو پیچید دورم..خیس هری خیلی سکسی تر از تصوراتم بود..

بعد از پوشیدن لباس هامون از رختکن زدیم بیرون،با زین ولیام تو کافی شاپ قرار داشتیم..لیام قرار بود بهمون یه چیزی بگه.این چند وقت یه اکیپ پنج نفره کامل بودیم وزمان زیادی رو کنار هم بودیم.

به سمت لیام وزین که روی یکی از میز های نشسته بودند رفتیم ودرحالی که میشستیم باهاشون احوال پرسی کردیم.

هری:خب باز یه ماشین عروسک خریدی،یا یه گیتار جدید ومیخای با اون صدای نکره ات برامون بخونی؟

لیام:خفه شو..خیلی هم دلت بخاد اجازه میدم صدامو بشنوی..

زین:متاسفانه اصلا دلمون نمیخاد لی..

لویی:خفه شین..بذارین زرشو بزنه دیگه..

لیام:مرسی از حمایتت لو.خب من اخر هفته با یه شرکت تو امریکاقرار دارم این شرکت یه کمپ تفریحی تو صحرای اریکا داره وازم دعوت کرده که با همراهی که دلم میخاد برم اونجا.ومتاسفانه کی لاشخور تر از شما ها دور وبر من هست؟

زین:بگو دخترا رو اماده کنن که زین مالیک داره میاد.

هری:بابا دخترای امریکایی سطح توقعشون بالاست با این هسته خرما نمیتونی کاری بکنی...

زین:هری جان عزیزم لطفا خفه شو...همین هسته خرما هر دفعه تو شرط ها سکسی اون دسته بیل تورو شکست میده.

لویی:بازم جفتتون خفه شین وبگین چه غلطی برای اخر هفته میکنید؟

زین:منکه هستم..به خصوص اگه لو باشه

وبهم چشمک زد،زین هنوز باهام لاس میزنه وحرص دادن هری یکی از کارهای مورد علاقمه.

هری:منم هستم.

اخموجذاب..

لویی:منم که اگه نباشم نمیشه،افتخار میدم.

"خــــــــــــــــــــفه شو"

صدای سه تاشون بود که بهم ابراز محبت کردند.

هری بهم اشاره کرد تا بریم،قرار بود امشب با جما ونایل بریم شهربازی..زین ولیام گفته بودند نمیتونن بیان پس خودمون میرفتم خیلی راحت.

سوار ماشین شدیم..هری مثلا باهام قهر بود وحرفی نمیزدضبط رو روشن کرد.

Waking up
Beside you I'm my loaded gun
مگه میشه هری رو ببینی وخودتو کنترل کنی؟کنارش باشی،بوی بدنشو احساس کنی پاهای کشیده واون موهای فرفری رو،روی گردن سفیدش ببینی ویه تفنگ پر شده نباشی؟
I can't contain this anymore
I'm all yours I've got no control
شکی نیس که همه من مال تو،وچقدر این مال تو بودن شیرینه.
No control
Powerless
And I don't care it's obvious
برام مهم نیس که بقیه متوجه نگاه های خیرمون بشن،برام مهم نیس اگه جلو همه ببوسمت.برام مهم نیس بقیه راجع به ما چی میگن،برام فقط تومهمی..
I just can't get enough of you
نمیتونم...من کامل نیسم..نمیتونم اعتماد کنم..نمیتونم خیلی از کارها روبکنم واین باعث میشه من به قدر کافی از تو نداشته باشم..ولی تواونقدرخوبی که کمی از توهم برای من کافیه..
The pedal's down, my eyes are closed
No control

به نیم رخ هری که حالا اروم شده بود نگاه کردم..این اهنگ که از ناکجا اباد پخش شده بود دقیقا حرف دل ما بود،تمام چیزهایی که میخاستیم بهم بگیم واین اهنگ بهمون گفت.

چند شب بعد از بهترین شب زندگیم وقتی با بالا تنه های لخت تو دستشویی یه کافی شاپ بودیم،وتنها چیزی که از هم میخاستیم فقط لمس بدن همدیگه بود،کشیدم عقب واز هری خاستم یکم صبر کنه..تا بشناسمش..تا رابطه ای رو شروع کنم که باعث خوشحالیمه..که اگه یه روز این رابطه شکست از سکس باهاش پشیمون نشم..ازش خواهش کردم بذاره بشناسمش،اوه بداخلاق..اوایل یکم اخم کرد وغر زد،ولی حالا دلیل حرفامو میفهمید..الان من در عرض یک دقیقه میتونستم هری رو به اوج برسونم..تک تک جاهای حساس بدنشو شناخته بودم،حرفا،رفتارها،رنگ ها وبوی های مورد علاقشو میشناختم وخب....

لویی:فرفری..هرچقدرکه دلت میخاداخم کن..من دوستت دارم..

هری:لعنت بهت..دلم نمیاد بهت دست بزنم..پس زین رو میکشم..وخب منم دوستت دارم عزیزم.

بهش لبخندی زدم،دستمو گذاشت رو دنده ودستای بزرگ خودش رو روی دستم گذاشت..به دستاش نگاه کردم..عشق این نیس که یه نفر مدام بهت بگه دوستت دارم..یا حمایت این نیس که یه نفر همه کارهاتو انجام بده..

دوست داشتن یعنی بدون اعتنا به نتیجه یا شرایط متغییر فقط عشق بورزی..حمایت یعنی فقط کنارش باشی،که در تمام لحظات،در دورترین فاصله بودنت روحس کنه،اینکه همیشه هستی.

ومن یه عاشق حامی ام..حامی نردبون خودم وعاشق موهای فرفری اش.

Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top