▪ فُکُلی ▪
وقتی زین رو روی یه صندلی پرت کردن، فقط با چشمای شکلاتی کاراملیِ بی حالتش به مردای گنده ی کنارش نگاهی انداخت.
اگه میخواست میتونست جفتشونو ریشه کن کنه، ولی بهتره همه چیز اول با حرف زدن حل بشه؛ اگه نشد، یه گلوله کافی بود تا دنیا از شر چنین شِرّ و وِرّایی راحت شه.
"زین مالیک، بیست و پنج ساله، یه سال بعد اینکه وارد کالج شدی، ترکش کردی. از شونزده سالگی وارد یه گنگ شدی که تو بیست سالگی ازشون جدا شدی. برای پول میکُشی."
"که چی؟ میخوای فکر کنم خیلی خفنی؟"
صاحب صدا از پشت سر زین اومد جلوش. کت و شلوارِ شیک و پیک مشکی با یه پیرهن مشکی و کراوات طوسی پررنگ پوشیده بود. بوی عطرش کور کننده بود و برق موهای قهوه ایش کر کننده. صداش بم بود و مردونه.
"تو خیلی بامزه ای!" اون پسر گفت و یه خنده ی سرد کرد. زین همینطوری بهش نگاه کرد و روی صندلی پلاستیکی لم داد. لعنتی، جاش اصلا راحت نبود.
"زین مالیک، من-"
"نمیشه فقط اسممو صدا کنی؟ اونوقت خیلی رسمی میشه. به کت و شلوارت نیست که، هنوز بچه ای." حوصله ی زین سر رفته بود، "ببین فُکُلی، میخوای کیو برات بکشم؟ اسم و مشخصاتشو بده و کارش تمومه. لزومی نداره بخوای خفن به نظر برسی، تابلوئه بار اولته چنین غلطایی میکنی." زین ادامه داد و نفسش رو فوت کرد.
پسر روبروییش از جاش تکون هم نخورد.
"جک بروکلین." همین کافی بود تا زین به مرد نگاه کنه.
"دیگه اسمشو نیار-"
"اوه، اون پسر زیادی خوشگله. فقط...نمیدونم چرا با تو زندگی میکنه. نگو که دوست پسرته چون اون روز داشت یه پسر دیگه رو میبوسید." اون گفت و با یه بشکن، روی دیوار سفید اتاقِ نسبتا تاریک یه عکس حک شد.
جک داشت همون پسر پولدارِ کالجی رو میبوسید.
"چی میخوای؟"
"تو معروفی برای کشتن خودِ طعمه و چندتا از اطرافیانش. من میخوام تو فقط کسی رو که من میگم بکشی، نه کس دیگه."
"شرط میبندم یه چیز دیگه هم میخوای، فکلی..."
"میخوام یه مدت برام کار کنی...چون من نمیخوام فقط یه نفر رو از بین ببرم، چند نفری هستن." اون مرد با صدای بمش گفت و یه خنده ی شیطانیِ خیلی آروم و کوتاه سر داد؛ طوری که زین تقریبا نشنیدش.
"از کِی شروع کنم؟"
♧ ممکنه گیج بشید ولی جک همون 'تنها خانواده' ی زینه :) ♧
مریلآ
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top