9. اوه ببخشید
صدای شکستن یه لیوان اومد. هری از جا پرید و قلمش از لاین بیرون رفت. لعنتی فرستاد و از اتاقش بیرون رفت. قلمش تو دستش بود. نترسیده بود، میتونست خیلی راحت از خودش دفاع کنه...
"کی اونجاست؟"
"اوه ببخشید من لیوانتو شکستم، آه لعنتی"
یه نفر که سرتاپا مشکی پوشیده بود و یه نقاب مشکی داشت جواب داد. البته هری بعد اینکه چراغ رو روشن کرد دیدش
"آهق فاک! قبل روشن کردنش میگفتی خب!"
"تو کی هستی؟ البته قیافت شبیه باکتری هست، میخوام بدونم خودت انگلی یا باکتری؟"
هری با قلمش به اون مرد اشاره کرد و بعد یه تیکه های لیوان شکسته
"آم میدونی خب، این یه کم بی ادبانه ست!"
"تو اومدی خونه ی من بعد بهم میگی بی ادب؟ زودباش دستاتو ببر بالا وگرنه این قلمو میکنم تو چشمتا"
هری تهدید کرد و "دزد" دستاشو برد بالا. هری مجبورش کرد تمام خرده های لیوان رو جمع کنه و بعد دستاشو چهاربار بشوره. البته اون مرد شانس آورد هری شوتش نکرد تو حموم
"خب انگل- اوه ببخشید باکتری. چرا اومدی اینجا؟"
"یه کار جزئی با هری استایلز داشتم"
"چه کاری؟"
هری با کنجکاوی پرسید. هنوزم قلمش به سمت اون مرد نشانه گیری شده بود. مرد سیاهپوش خنده ی کوتاهی کرد
"میخوام دونه دونه موهاشو بکنم. یکی از عزیزترین کسام رو اذیت کرده"
"اوه پسر، باید سخت باشه، آخه شنیدم هری استایلز از خونش نمیره بیرون"
هری با دلسوزی ساختگی گفت و اون مرد سیاهپوش سرشو تکون داد. اونا داشتن مثل دوتا مادر که اومده بودن پارک و بچه هاشون داشتن باهم بازی میکردن، حرف میزدن. همچین مامانایی رو دیدین دیگه، مگه نه؟
"من خونشو پیدا کردم"
"عهههه! خب؟"
"اینجاست؟"
"من تنها زندگی میکنم"
هری مبهم جواب داد. اون مرد سیاهپوش پوفی کشید
"به پلیس که زنگ نمیزنی؟"
"فکر نکنم دونه دونه موهای کسی رو کندن جرم محسوب میشه"
هری گفت. فقط میخواست بدونه اون مرد کیه. اون پسر مغز خوبی داره و میتونه از زیر زبون آدما حرف بکشه. البته اینو از منشی فضاییش یاد گرفته
"خیلی خب پس،" اون مرد نقاب مشکیش رو درآورد. موهای پراکنده و قهوه ایش مثل کرک پرنده بودن، به همون نرمی. چشمای آبی خالصش زیر چراغ برق زد. پوستش کمی تیره بود و لباس مشکیش اونو روشن تر نشون میداد، "از آشناییت خوشبختم، آقای؟"
"هری استایلز"
هری جواب داد و قلمش رو محکم کوبوند به پیشونی مرد. اون اصلا به قیافه اهمیت نمیداد، هرکی بود محو اون زیبایی و گرما میشد ولی...هریه دیگه!
"هی دیوونه!"
"دیوونه تویی که اومدی خونه ی من! چطور اومدی داخل؟ هاه؟"
"راحت!"
اون دزد گفت و قاه قاه خندید. هری پوفی کشید. اون مرد هنوزم داشت پیشونیش رو میمالید
"میخوای موهای منو دونه دونه بکنی؟ چرا؟"
"گفتم که، تو اذیتش کردی"
"کیو؟ اِما؟ فکر نمیکردم دوست پسر داشته باشه"
هری با لحن متفکرانه گفت و اون مرد چشماشو تو حدقه چرخوند
"نه، منظور من تروی سیوانه. تروی. سیوان"
***اوکی
مـ ـریـ ـلـ ـآ***
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top