°1°
سلام به خوشگلهای خودم. حالتون چطوره؟♡-♡
با یه فیک کوچولوی جدید اومدم😅
خب، میتونید اجازه نویسنده رو مشاهده کنید 👆🏻
یه توضیح کوچولو بدم...
این فیک بعضی از پارتهاش خیلی کوچولوئه و بعضیهاش هم طولانیه. بسته به حجمشون سرعت آپ شدن بوک متغییره ولی منو که میشناسید دیگه😂 زیاد منتظر نمیذارمتون.
امیدوارم لذت ببرید.
○○○
•نوامبر سال 2029•
"باید برای کریسمس خونه تکونی کنی عسلم، این کار واقعا لازمه." صدای زن توی اسپیکر موبایلش پیچید. "اگر دوست داشته باشی من میتونم بیام..."
"نه آنه...مشکلی نیست." آهی کشید و انگشتهاش رو دایرهوار روی شقیقههای دردناکش به آرومی حرکت داد. "به محض شروع ماه بعدی انجامش میدم. هر چیزی که نیازشون نداشتم رو کنار گذاشتم. اگر نیاز به کمک داشتم با جما تماس میگیرم."
آنه سعی داشت متقاعدش کنه تا چیزهایی که بلااستفاده مونده بودند رو به خیریه ببخشه. ایدهی فوقالعادهای بود و به خوبی به این حقیقت آگاه بود، اما احساس میکرد هنوز برای انجامش آماده نیست.
"دخترمون کجاست؟" لبخندی روی لبش نشست، به خوبی میدونست که منظور آنه چه کسیه. "توی این یه ساعتی که داشتیم حرف میزدیم صدای جیغش رو نشنیدم."
"لاتی و لِویس بردنش دانکستر تا یکم باهاشون وقت بگذرونه. خیلی وقت بود که میخواست پیششون بره... و خب، خیلی راحت گولشون زد و باهاشون رفت."
"با اینکه امشب تنها باشی مشکلی نداری؟"
"فکر نمیکنم." برای چند لحظه فقط صدای نفسهای آروم آنه از پشت خط به گوشش رسید.
"من خوب میشم آنه... همیشه همینطوره."
"فقط نمیخوام تنها باشی. میدونی که هر موقع بخوای ما هستیم، مگه نه؟ ما یه خانوادهایم."
"میدونم، میدونم." میتونست خیس شدن چشمهاش رو به خوبی احساس کنه.
"دیگه بهتره که برم... این جعبهها خود به خود پر نمیشن!"
"دلم براتون تنگ شده."
"و ما هم دلتنگ توئیم... شب کریسمس میبینمت!"
○○○
چپتر بعدی هم تا چند دقیقه دیگه آپ میشه♡
Bạn đang đọc truyện trên: AzTruyen.Top